خیراتی که برای صاحبش آمد داشت

خانم «فوزیه بابایی بانوی» ۵۷ ساله ساکن سیمرغ مازندران ارثیه میلیاردی خود را به جمعیت هلال‌احمر هدیه کرد؛ اگرچه این مادر صاحب سه فرزند است و حتی عنوان شده فرزندانش مستاجر هستند اما از این سرمایه میلیاردی گذشت و خیلی زود نتیجه آن را دید.

خیراتی که برای صاحبش آمد داشت

آل نور مازندران- زهرا طاهری پرکوهی|برخی خبرها حال دل‌مان را خوب می‌کند، اصلا انسان می‌ماند واقعا چگونه انسان به این حد از مقام و جایگاه می‌رسد که بتواند ببخشد. مهربانی از هر نوعش قشنگ است فقط دل می‌خواهد، ددلیفت که برای درد و رنج بتپد همانند کار خانم فوزیه بابایی بانوی ۵۷ ساله ساکن سیمرغ مازندران که ارثیه ۱۰ میلیارد تومانی خود را به جمعیت هلال‌احمر هدیه کرد. *هدیه ارثیه میلیاردی این بانوی مازندرانی ارثیه میلیاردی خود را هدیه کرد تا برای توسعه زیرساخت‌های امدادی هزینه شود. *مادری که باوجود فرزند مستاجر ارثیه‌اش را بخشید کار این بانوی خیر چنان مورد توجه قرار گرفت که بازخوردهای بسیاری درپی داشت، مادری که صاحب سه فرزند است و حتی عنوان شده فرزندانش مستاجر هستند اما از این سرمایه میلیاردی گذشت. به سراغ  خانم بابایی می‌رویم و می‌خواهیم درباره هدف این کار خیر خود توضیحی ارائه دهد از سخنانش می‌فهمم میلی به این ندارد که نامی از وی در خبرها بیاید اصلا هدفش هم این نبود که بخواهد که نامش برجسته شود بلکه بیشتر از نام هدفش مهم‌تر بود. با این وجود می‌گوید اگر این کار خیر مشوقی برای انجام کارهای خیر بیشتر شود، صحبت می‌کنیم و با این تفکر مصاحبه را ادامه می‌دهیم. *حسی از جنس کاهش آلام این بانوی صحبت‌هایش را با احساسی که وی را  جمعیت هلال‌احمر  وصل کرد شروع می‌کند، حسی از جنس تلاش بی‌ادعا برای کاهش آلام مردمی که در رنج هستند. برای انجام این کار تحقیقات زیادی داشتم و البته چند سالی که با این مجموعه همکاری کردم و روحیه و شور و شوقی که در این جمع از امدادگران گرفتم هم به من اطمینان داد؛ چراکه خدمات انسان‌دوستانه به مردم در این نهاد ملموس است. *مهربانی در وجودمان عجین شد البته اولین دلیلی که این ارثیه را اهدا کردم عشقم به پدر و مادرم بود، این را هم بگویم صندوق پدرم پر شده از مالی که خیرات داده؛ به این دلیل که اگر نانی داشت یک سوم آن را به دیگران می‌بخشید و این بخشش‌ها در اوج نداشتن‌ها بود و باید بگوییم خیرات در وجودمان عجین شد. اهدای این زمین کار دلی بود، زمینی که حاصل رنج و مشقت پدرم بود و بهتر دیدم آنچه از پدرم به ارث رسیده به نام پدرم سال‌های سال به یادگار بماند. با این کار آرامشی نصیبم شد که این آرامشم را با هیچ چیزی نمی‌توانم عوض کنم. البته بازخوردها نسبت به این کارم جالب بود، برخی مرا تشویق کردند تا این کار باقیات برای خانواده‌ام ماندگار باشد اما در کنار تعریف‌هایی که شده حرف‌هایی هم شنیدم از اینکه این کار هدر دادن سرمایه‌ام بوده اینکه چه تضمینی برای استفاده درست از این زمین وجود دارد، چرا برای ازدواج و مسکن جوانان در نظر نگرفتم ولی باید بگویم این کار، کار جهانی بوده است. * یاد گرفتم نان‌آور باشم نه نان‌خور! الحمدالله یاد گرفتم در زندگی در کنار اینکه مادر باشم پا به پای همسرم تلاش کنم و امروز روی پای خود ایستاده‌ایم آن هم با تلاش یکدیگر، به فرزندانم هم از کودکی یاد دادم پا به پای ما کار کنند؛ به‌عبارتی فرزندانم یاد گرفتند به نان آور باشند؛ نه نان‌خور … خودم هم تعجب کردم زمانی‌که از فرزندم پرسیدند نظرتان درباره ارثیه اهدایی مادرتان چه بود، در پاسخ گفتند پدر و مادرمان ما را طوری بار آورند، نان‌آور باشیم، نه نان خور، از این پاسخ پسرم خوشحال شدم. *مهربانی که برایم آمد داشت! البته این خیرات برایم آمد داشت یعنی نتیجه این کارم را همان روزهای اول دیدم، آن هم روزی که خیرات کردم ماجرا هم از این قرار بود که فردی به گلخانه پسرم مراجعه کرد آن فرد گل‌ها را برای گلدان های کنار ضریح حرم امام رضا (ع) می برد وقتی که فهمید مسوول گلخانه فرزند کسی هست که این کار خیر را انجام داده و به پسرم گفت شاخه گل ها را به نیابت از مادرتان برای حرم امام رضا (ع) می‌برم، آن هم گلدان بالای ضریح علی بن موسی الرضا (ع)، در واقع بالاترین مزدی بود که گرفتم. از اینکه زمین ارثیه پدری را اهدا کردم آنچه که از پدرم بود به پدرم برگرداندم؛ چرا که لذت خیرات کردن در راه رضای خدا خیلی شیرین است،  شاید باورش در ذهن نگنجد ولی این حس قشنگ را با هیچ چیزی نمی‌توانم عوض کنم! پایان پیام/۸۶۰۳۴/م/د

دیدگاهتان را بنویسید